10. در مترو
شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ب.ظ
مترو ایستگاه به ایستگاه شلوغتر میشد. اول صندلیها و بعد گوشهها و بعد
فضای بین واگنها پر شدند. حالا دیگر جلوی درها هم داشت از جمعیت پر میشد
که آنها وارد شدند. پدر و دختر بودند. من اول دختر را دیدم. دختر کوچکی
که باباش را محکم بغل کرده بود و از روی شانههایش به ما نگاه میکرد. [...]