14. دست های مامان
دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۳ ب.ظ
همینطور که داشت بدون دستکش ظرف می شست ، می گفت دستام قدیما خیلی قشنگ
تر بودن ، وقتی با بابات و مامان جونت داشتیم حلقه ی عقدمونو می خریدیم
بابات یواشکی خزید کنار لاله ی گوشم ُ گفت قول میدم یروز همه ی دستاتو طلا
بگیرم ! خندید ،[...]
به قلم و صدای بانوی خیال
دانلود فایل صوتی | لینک مطلب | کانال تلگرام رادیوبلاگیها | اینستاگرام رادیوبلاگیها
به قلم و صدای بانوی خیال
دانلود فایل صوتی | لینک مطلب | کانال تلگرام رادیوبلاگیها | اینستاگرام رادیوبلاگیها